- شرکت کردن
- هم انبازی کردن
معنی شرکت کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- شرکت کردن
- هبازیدن هماسیدن همالیدن انباز شدن شریک شدن: با پنج نفر شرکت می کرد و ماشینی خرید، همراهی کردن همکاری کردن: در این امر خیر همه باید شرکت کنند
- شرکت کردن
- Participate
- شرکت کردن
- участвовать
- شرکت کردن
- teilnehmen
- شرکت کردن
- брати участь
- شرکت کردن
- uczestniczyć
- شرکت کردن
- participar
- شرکت کردن
- partecipare
- شرکت کردن
- participar
- شرکت کردن
- participer
- شرکت کردن
- deelnemen
- شرکت کردن
- भाग लेना
- شرکت کردن
- berpartisipasi
- شرکت کردن
- להשתתף
- شرکت کردن
- katılmak
- شرکت کردن
- kushiriki
- شرکت کردن
- เข้าร่วม
- شرکت کردن
- অংশগ্রহণ করা
- شرکت کردن
- شرکت کرنا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جنبیدن فرنافتن جنبیدن تکان خوردن، از جایی بجای دیگر رفتن نقل مکان کردن
مرمت کردن، ساختن
آغازکردن، آغازیدن
حواله کردن براتی بشخصی یا بنگاهی و یا بانکی
آرام کردن توشتاندن خاموش کردن آرام کردن
پرستنده کردن: (وندر رضای او گه و بیگه بشعر زهد مر خلق را پرست کنم علم و حکمتش) (ناصر خسرو)
تشریح، تکه تکه بریدن گوشت یا دنبه
آغاز کردن ابتدا کردن
سرزنش کردن طعنه زدن سرزنش کردن
تشجیع کردن دل دادن
ساختن، آماده کردن، تربیت دادن